اگر می گویم فیلسوف دیوانه مثل پناهی، انسان کلمه است نمی خواهم بگویم که او "جمله" ندارد. دارد. اما جملاتش بوی کلمات و کلماتش بوی حروف و حروفش بوی سکوت می دهند. همه ی آثار پناهی را بخوانید.جمله ای در آنها نمی توان یافت که قفل جزمیّت بر درِ آن نهاده شده، و راه هر گونه تأمل و فهم دیگری را مسدود کرده باشد. هر جمله ای، افق تأملی دیگر، و نگاهی دیگر، و فهمی دیگر را می گشاید و همگان را به "تعامل در تأمل" فرا می خواند. من به هیچ وجه درباره ی قالب آثار پناهی بحث نمی کنم و این که او شعر سروده است یا نثر گفته، و شاعر بوده یا نه؛ یا برایم اهمیتی ندارد و یا اهمیتی درجه دوم دارد.
حرف من درباره ی محتوای سخن پناهی، ودر باب "جنون فیلسوفانه" است و می خواهم این را بگویم که در روزگاری که همه عقلای عالم با هم سر جنگ و نزاعند، ابزار اصلی همه ی آنان در این جنگ و نزاع -پیش از دست بردن به هر گونه سلاحی-"کلمات" است؛
و.
مرثیه_ای_برای_جنون
نوشته ی دکترنصراله_حکمت
جلد دوم کتاب فیلسوف_دیوانه
تفسیری از جنون فیلسوفانه ی
حسین_پناهی
hoseinpanah
درباره این سایت